شاهزاده ما،سید آرتین جونیشاهزاده ما،سید آرتین جونی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

✿آرتین جونی دردونه پاییزی ما ✿

دوباره روی ماهتو دیدم

پسر قشنگم دیروز منو بابایی تورو از طریق تصویر سونوگرافی دیدیم.حسابی برای خودت شیطونی می کردی و ماشاالله بزرگ شده بودی.خداروشکر پسرم همه چیزت سالم و طبیعی بود فقط یه کوچولو وزنت از حد طبیعی کم بود که دکتر گفت باید استراحتمو بیشتر کنم تا تو بیشتر وزن بگیری.منو ببخش پسرم که با فعالیت بیش از حد باعث شدم کمتر وزن بگیری آخه مامانی اصلا تنبلی رو دوست نداره.اما از این به بعد بیشتر حواسمو جمع می کنم تا این ١ماه ونیم باقی مونده حسابی تپل مپل بشی. عاشقتیم گل پسرم. ...
27 شهريور 1391

قصه نی‌نی تنبل

نی نی و مامان می خواستن با هم برن خونه ی مامان بزرگ . مامان، نی نی رو بغل کرده بود ولی نی نی دوست داشت خودش راه بره. نی نی اشاره می کرد به زمین و غر می زد .مامان نی نی رو روی زمین گذاشت و گفت حالا بدو برو. نی نی یه خورده رفت ولی یه دفعه یه گنجشک توی کوچه دید و ایستاد و تماشا کرد. مامان حواسش به گنجشک نبود. هی صدا می زد نی نی بیا دیگه چرا وایسادی؟ نی نی با انگشتش گنجشکو به مامان نشون داد ولی مامان بازم گنجشکو ندید . مامان خسته شد و گفت وای نی نی چرا راه نمیای خسته شدم. گنجشک پرید و رفت . نی نی دوباره دنبال مامان راه افتاد . نی نی چند قدم بدو بدو رفت ولی یه دفعه یه سنگ کوچولو رفت توی کفشش. نی نی وایساد و دیگه راه نرفت .مامان دست نی نی رو ...
9 شهريور 1391

دل نوشته 2

پسرم در این دنیای بزرگ آدمها خیلی فرق کردن ،دنیا پر شده از تزویر،دروغ و نیرنگ.آدمها به فکر منافع شخصی خودشون هستن به ظاهر به رویت می خندن اما وقتی پای نفع یا ضرری به میان میاد ذات واقعی خودشونو نشون میدن.آدمها فقط به فکر گذران روزها هستن و اینکه اول به خودشون تو این دنیا خوش بگذره بعد دیگری.البته گاهیم تو دلشون شاید آهی برای دیگری بکشنن اما فقط آهی بیش نیست.گاهی اوقات تاسف می خورم بر این بندگان خدا که سخت غرق دنیا و تعلقات آن هستن و غافل از اینکه فقط برای زندگی دو روزه دنیا خلق نشده اند وقتی پای صحبتهاشون میشنی همش عجز و ناله دارن از زمونه ، جامعه ،سختی زندگی و... که اینطوری بار مسولیتی که خداوند بردوششون گذاشته رو سبک کنند.اما ب...
1 شهريور 1391

عید فطر مبارک

عید بزرگ مسلمانان بر همه دوستانم، همسرم گلم و پسر شیرینم مبارک هرچند بخاطر تو ای پسر شیرین تر از جانم نتونستم امسال روزه بگیرم اما سعی کردم اعمال این ماه رو به جا بیارم تا خداوند اجرشو نصیبم منم بکنه هرچند داشتن تو فرشته کوچک بزرگترین موهبت امسال رمضان من بود.خدایا دوستت دارم   ...
29 مرداد 1391

هیچ وقت نترس پسرم

پسرم نخواهم گذاشت پوست پاهای لطیفت زمین سخت را لمس کند نه با این پاپوشها و جورابها که برایت خریده ام بلکه جای پاهای تو همیشه روی چشمان من است. پس از سختیها هراسی به دل راه نده که من می کوشم همیشه راه را برایت هموار کنم تا خاری به پایت نرود. ...
25 مرداد 1391

شعری که بیشتر وقتها برای پسرم می خونم

می خوام یه غنچه باشم میون باغچه باشم برگامو هی وابکنم،ببندم،وقتی که آفتاب می تابه بخندم برم به مهمونی شاپرک ها، قصه بگم برای کفشدوزک ها (غنچه اسیر خاکه منتظرآفتابه وقتی که تشنه باشه،توآرزوی آبه)   می خوام یه ماهی باشم توآب آبی باشم پیرهن سرخ پولکی بپوشم،ازآب پاک چشمه ها بنوشم باله هامو،وابکنم ،ببندم شناکنم شادی کنم بخندم (ماهی فقط توآبه،توحوض ورود ودریاست شایدکه ازصبح تاشب توفکردشت وصحراست)   می خوام یه بره باشم میون گلّه باشم همیشه باشم توی دشت وصحرا بدوبدوکنم توی صخره ها بازی کنم توصحراها بچرم ازاین تپّه به اون تپّه بپّرم (بره دلش می ریزه ،چون که خوراک ...
25 مرداد 1391

شکرت خدا

پسر قشنگم با لطف ایزد منان 6ماهگیتم به خوبی به پایان رسید و چند روزی هست که وارد ماه هفت شدی.خیلی دلم برات تنگ شده امیدوارم 2ماه باقی مانده هم به خوبی همین 7ماه سپری بشه و آبان ماه روی همچو ماهتو ببینم و گرمای بدنتو در آغوشم حس کنم.مامانی چندروز دیگه می خوام برم سونوگرافی بی صبرانه منتظر اون روزم تا دوباره تو مانیتور ببینمت مطمئنم حسابی بزرگ شدی الهی من فدای تک تک اعضای بدنت بشم. الانم که دارم این مطلبو می نویسم حسابی داری تو دل مامان شیطونی می کنی.عاشقتم دیوانه وار. ...
21 مرداد 1391