دل نوشته 2
پسرم در این دنیای بزرگ آدمها خیلی فرق کردن ،دنیا پر شده از تزویر،دروغ و نیرنگ.آدمها به فکر منافع شخصی خودشون هستن به ظاهر به رویت می خندن اما وقتی پای نفع یا ضرری به میان میاد ذات واقعی خودشونو نشون میدن.آدمها فقط به فکر گذران روزها هستن و اینکه اول به خودشون تو این دنیا خوش بگذره بعد دیگری.البته گاهیم تو دلشون شاید آهی برای دیگری بکشنن اما فقط آهی بیش نیست.گاهی اوقات تاسف می خورم بر این بندگان خدا که سخت غرق دنیا و تعلقات آن هستن و غافل از اینکه فقط برای زندگی دو روزه دنیا خلق نشده اند وقتی پای صحبتهاشون میشنی همش عجز و ناله دارن از زمونه ، جامعه ،سختی زندگی و... که اینطوری بار مسولیتی که خداوند بردوششون گذاشته رو سبک کنند.اما با این حال هستن کسانیکه در حد وسع و توان خودشان چه مادی و چه معنوی به فکر دیگرانن و آروز دارن لبخندی کوچک بر لب کسی که مدتها رنگ لبخند بر لبش ندیده بنشانن و هیچگاه این عمل خود را بزرگ نمی کنن یا جار نمیزنن که دیگران بفهمن و لب به تحسین آنها بگشایند بلکه فقط و فقط خشنودی خدا را در نظر می گیرند.پسرم به پدرت افتخار کن چون پدرت جزو اون دسته از آدمهاست، من از داشتن همچنین همسری به خود می بالم و از خداوند خواستار اون هستم همیشه این صفت خوب و انسانی در وجود همسرم پرنگ باقی بمونه(آخه انسانها با تغییر شرایط زود دستخوش تغییر میشن).اینرو هم بودن تو این دنیا هیچ کس جز خدا به اندازه من و پدرت دوستت نداره و به فکرت نیست پس هیچ وقت تا ما زنده هستیم احساس تنهایی نکن.