شاهزاده ما،سید آرتین جونیشاهزاده ما،سید آرتین جونی، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

✿آرتین جونی دردونه پاییزی ما ✿

سرگرم کردن آرتینی

1391/11/13 12:45
نویسنده : مامان سمی
194 بازدید
اشتراک گذاری

5شنبه عصر بود که دایی رضا خونم زنگ زد که می خوایم بیایم خونتون،تو عشقم هم بغلم بودی و داشتیم باهم بازی می کردیم سر و وضع خونه و من یکم نامرتب بود بنابراین برای رسیدگی به خونه و خودم نیاز داشتم تو خوشگل پسرمو کسی نگه داره  آخه بابا محسنم خسته بود و تازه خوابیده بود و دلم نمی اومد بیدارش کنم تو گهواره هم نمی موندی همش دوست داشتی بغلم باشی با خودم فکر کردم چطوری حواستو به چیزی دیگه ای مشغول کنم ،بردمت تو اتاقت تا لباساتو عوض کنم که گفتم بهتره رو تختت بمونی و با دیدن عروسکها و تصاویر اتاقت سرگرم بشی.عروسکهای موزیکال بالای تخت رو روشن کردم و کلیدتم دادم دستت انصافا هم موثر واقع شد و ساکت شدی و منم به کارام رسیدم اما نتونستم شام درست کنم آخه مامان جون سرماخوردم(البته شدید نیست)و حوصله نداشتم بنابراین از بابا محسن خواستم از بیرون شام بگیره.آخر شب هم با مامانی،بابا جون و دایی رضا رفتیم خونشون تا  چندروزی اونجا بمونیم که هم تفریحی کنیم هم اینکه مامانی به مامان برسه و از تو نگهداری کنه(که خدای نکرده مریض نشی).الانم که جمعه است من کمتر بغلت می کنم(با اینکه دلم برای در آغوش کشیدنت ضعف میکرد اما حاضر نیستم مریض بشی و دردتو ببینم هرچه درد و غم دنیاست مال من اما تو فقط سالم باش و بخند گل مامان)و مامانی،دایی رضا و باباجون باهات بازی می کنن و ازت نگهداری می کنن.(دوستتان دارم عزیزانم و همواره قلبم برایتان محکم می تپدniniweblog.com)

خدایا سپاس فراوان بابت داشتن خانواده خوب،همسر مهربان و پسر همچو مهتابم . 

اniniweblog.com

اینم از عکسات نانازم 

 

niniweblog.com

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

الناز
14 بهمن 91 9:31
سلام عزیزم مرسی از پیامت خدا پسرنازتون رو حفظ کنه و هرروز زندگی شیرینی رو کنارهم تجربه کنین


ممنون عزیزم انشااله خدا یه نی نی تپلی بهت بده
نیم وجبی
14 بهمن 91 12:00
عزیییزمی قربونت خاله خودتو لخت کردی نمی گی ما قورتت میدیم؟؟؟؟؟؟؟


خاله جون قورتم نده مامانم لازمم داره
مامان فتانه
14 بهمن 91 12:49
سلام خانمی پسر نازی دارین...خدا نگه دارش باشه...مامانی به ما هم سر بزنید تا با هم دوست بشیم


ممنون عزیزم.حتما میام
مامان امیرحسین
14 بهمن 91 18:33
سلام گلی
چه هلویی!!!!!!
تازه پوست کنده هم هست!
الان وقت خوردنه!!!!!!!!!!


ممنون خاله جوونی،هم با پوستم خوردنیه هم بی پوستم




مامان کیان کوچولو
15 بهمن 91 21:46
عسل خاله چه بزرگ شدی ..
آره عزیزم به خدا به همه ی وب ها سر میزنم اما دیکه بغضی وقتها بعضیا جا می مو نن
باید ببخشی ..

قربون این پسر نانازی بشم ..


میدونم خاله جون سرت شلوغه.ممنون بهمون سر زدی
شقایق(مامان محمد ارشان)
16 بهمن 91 20:53
خیلی فکر خوبی کردی
منم ارشانو میذارم تو تختش و ب کارام میرسم
وای چ عکسای نازی


چشمات ناز می بینه شقایق جان
نسرین خاله اسما
17 بهمن 91 1:56
به به چه عکس های خوشملیییییییییییییییییییییی


ملسی خاله جوون