آخرین سونوگرافی
سلام فرشته زمینی مامان سمیه و بابا محسن
پسر شیرین تر از عسلم امروز دوباره چهره نازتو،تک تک اعضای بدنتو دیدم.گل زیبای من چقدر ماه بودی نه زیباتر از ماه بود داشتی انگشت کوچولوتو می خوردی مامان فدای انگشتاتت فدای تمام اعضای بدنت که تماما از پوست،گوشت و خون منی.
آرتینم جونم به جونت بستست پسرم.تو و بابایی بزرگترین هدایای الهی من هستین اگر شماها نباشین می خوام دنیا هم نباشه.هزار ماشاالله گلم که حسابی بزرگ شده بودی.ماه پیش همش ١کیلو٦٠٠ بودی الان شدی ٢کیلو ٧٠٠گرم(فتبارک الله احسن الخالقین).چی بگم پسرم که این حس مادری با هیچ حسی قابل مقایسه نیست(خدایا شکرت که نعمت مادر شدن رو از من محروم نکردی).پسرم داشتی می شنیدی تو سونوگرافی بیشتر مامانهای نی نی ها به من غبطه می خوردن آخه فقط من بودم که هفته های آخر بارداری رو سپری می کردم (چون منشی ازم پرسید هفته چندی و همه شنیدن)و با وجود این خیلی سنگین نشدم و دیگران باور نمی کردن که من تا چندهفته دیگه پسرمو می بینم.اونجا بود که برای خودم و تو صدقه انداختم تا از چشم بد در امان باشیم و بابا محسن هم تاکید کرده حتما برای خودمون اسپند دود کنم(البته این لطف خداست که همچین بارداری خوب و پسر خوبی نصیبم کرده که اذیت نشم امیدوارم زایمان راحتیم به لطف خودش داشته باشم)از خدای بزرگ می خوام این چندهفته آینده هم خوب وزن بگیری و سروقت بدنیا بیای تا حسابی بزرگ و قوی بشی.(راستی پسرم بزرگ که شدی تمام سی دی هایی که تصویرتو تو دل مامانی نشون میده از اول تا آخر بارداریم و مراحل بزرگ شدنت که واقعا زیباست نشونت میدم که کلی ذوق کنی از دیدن خودت تو اون اندازه و شاکر معبودت باشی).