آرتین و قورقوریش
نازدونه مامان،امروز بردمت تو آشپزخونه تا ناهار درست کنم (آخه پنج شنبه ها بابا محسن ناهار میاد خونه وگرنه مامان اهل ناهار درست کردن واسه خودش نیست) می خواستم جلوی چشمم باشی و تنها نمونی(وگرنه عاشق برنامه کودکی بیشتر اوقات میذارمت تو صندلیت جلوی تلویزیون و به کارام میرسم)، بنابراین گذاشتم تو گهوارت و آوردمت تو آشپزخونه و خودمم مشغول آشپزی شدم،تو هم حسابی با قور قوری مشغول حرف زدن و آواز خوندن و شکلک درآوردن براش شدی از طرفیم حرص می خوردی که چرا نمی تونی بگیریش بالاخره بعد از گذشت نیم ساعت دیگه عصبانی شدی و جیغ کشیدی(البته منم دیگه غذامو پخته بودم)و دیگه نمی خواستی اون تو باشی(خوشگلم چون غلت میزنی مجبورم کمربند گهواره رو ببندم تا زبون لال نیفتی پایین هر چند اصلا از کمربند خوشت نمیاد).
اینم از عکساش(ببین مامان چه می کنه هم آشپزی هم عکاسی هم مراقبت از تو)
و در انتها آرتین خسته از تلاش و ناکام از بدست آوردن قورباغش در خوابی ناز
فدای خودتو تک تک اعضا،جوارح و سلولهای بدنت نازگلم